در آخرین مطلبی که از تونی رابینز مشاور کسب وکار خواندم، مطالب جالبی را یافتم که با شما دوستان عزیز به اشتراک می گذارم.
او معتقده راهکارهایی که به کمک اونا میتونیم یه کارآفرین موفق بشیم و یه کسب و کار حسابی راه بندازیم رو میشه آموزشش داد و یاد گرفتش. هرکدوم از ما با توانمندیهایی به دنیا میآیم. ولی کاری که با این توانمندیها میکنیم؛ توسعه دادنش، واقعاً انتخاب خودمونه.
ادامه مطلب
ما یه مشت بدبختیم !!!
یه بار کنج خلوت تون، خودتون رو بکشید بیرون بذارید جلوتون؛ زل بزنید تو چشمای خودتون و کمی با خودتون حرف بزنید! بهش (به همون خودتون) بگید دقت کردی خیلی عقده ای هستی؟ بهتون میگه چرا؟ بهش بگید: چون این طوری بار اومدی! رسانه؛ مشاوران موفقیت! و همه ی جامعه مدام دارن به ما القاء می کنن که اگه می خوای زندگیت بهتر باشه، باید ثروتمندتر، جذاب تر، خلاق تر، معروف تر و کلی ترِ دیگه باشی. تصویری که از زندگی رؤیایی داری اینه که وقتی داری میری سر کار همسر و فرزندانت رو ببوسی، سوار ماشین چند میلیاردیت بشی (بعضیام هلی کوپتر شخصی دوس دارن) و به سمت محل کارت بری.
دقت کردی که تمام زورشون رو گذاشتن رو نداشته های تو؟! نداشته هات رو پُتک کردن و مدام می زنن تو سرت و این عقده هر روز و هر روز بزرگ تر می شه!
این اولشه!
ادامه مطلبچرا شکست می خوریم| من همون پای لنگم!
ضرب المثل «هر چی سنگه مال پای لنگه» رو شنیدید؟ من همون پای لنگم… هر کاری میکنم نمیشه به هر دری میزنم بسته س، همیشه شکست …. خسته شدم!
چرا شکست می خوریم ؟
سوال مهمی که حداقل یکبار تو زندگی باید از خودمون بپرسیم اینه که: چرا شکست می خوریم؟ جواب این سوال در عین سادگی خیلی پیچیده س… ما شکست می خوریم چون می خوایم موفق بشیم
ادامه مطلبتفاوت در بنفش بودن است
داشتم از یه دشت سرسبز و بی نظیر رد میشدم که یهو چشمم افتاد به یه گاو!! چقدر برام جذاب بود. من که غرق در صنعت و تکنولوژی های شهری ام، دارم یه گاو می بینم! کمی جلوتر رفتیم بازم یه گاو دیدم و بازم کلی ذوق کردم… جلوتر رفتیم، بازم یه گاو …
یه گاو دیگه …
یه گاو دیگه ….
اما دیگه گاو برام جذاب نبود… دیگه نظرم رو جلب نمیکرد! با خودم گفتم الان فقط یه مدل گاو میتونه نظرم رو جلب کنه: گاو بنفش… متن بالا تحریفی از کتاب «گاو بنفش» ست گادین بود.
متمایز باش!
ادامه مطلب
کی قورباغه رو قورت داد ؟
فکر کنم همه تون کتاب قورباغه ات را قورت بده نوشته ی برایان تریسی رو خونده یا شنیده باشید. همه ی حرف این کتاب اینه که اگه اولین کار روزت خوردن یه قورباغه زشت باشه، دیگه بقیه ی کارهات برات (هرچقدر هم سخت باشه) آسون میشه! پس اولین کارت تو روز انجام سخت ترین کارت (قورباغه) باشه این قورباغه همون کاریه که دوستش ندارید و مدام تو انجام دادنش اهمال کاری می کنید. حتی اگه چند تا قورباغه دارید، زشت ترینش رو اول از همه بخورید بعد سراغ قورباغه های بعدی برید… آخر روز کلی حال میکنید از این که یه کار سخت رو بالاخره انجام دادید و تموم شد…
ایده ی جذاب اما خطرناک!
ادامه مطلببا یه نگاه می تونی به رفتار دیگران، طرز فکرشون رو بفهمی ؟!
حرف های تن و بدن مون
بدن ما خودش به تنهایی کلی حرف برای گفتن داره. اصلا یه زبان مخصوص به خودش رو داره. بهش میگن «زبان بدن.»
اگه زبان بدن رو بلد باشی، وقتی داری با کسی حرف میزنی خیلی راحت تر می تونی اون فرد رو تحلیل کنی. خیلی راحت می تونی تشخیص بدی موافق تو هست یا مخالفته خیلی راحت می تونی بفهمی ادامه بحث رو باید به همین شکل جلو بری یا باید تغییر بدی کلامت و نوع بیانت رو! زبان بدن یه معجزه ی بسیار کمک کننده اس برای بهبود روابط مون با دیگران. به نظر من هر کسی زبان بدن بلد نباشه، تو ارتباط با دیگران تا حد زیادی بی سواد.
ارتباط قوی تر
ادامه مطلبباک تو چقدر خالی شده؟!
در جنگ کره، یک آزمایش ناجوانمردانه روی سربازان آمریکایی اسیره شده در زندان های کره شمالی صورت گرفت کره ای ها تلاش خود را کردند که بدون اینکه کوچکترین بی احترامی یا شکنجه ای را بر آمریکایی ها تحمیل کنند آمار خودکشی را افزایش و امید به زندگی شان را به شدت کاهش دهند. در کمال ناباوری موفق شدند!!
چه کردند؟
ادامه مطلبویترین زدگی
ژلوفن، استامینوفن، سیگار… این سه اسم فکر کنم برای همه تون آشنا باشن. بچه که بودم، وقتی گوشم درد میگرفت، مادرم می رفت پیش همسایمون که شوهرش سیگاری بود، بهش میگفت دود سیگارت رو لازم دارم، اونم دودش رو فوت میکرد تو گوشم… من از همون موقع با ضرب المثل «آبی بود رو آتیش» آشنا شدم و درکش کردم… وقتی یه جاییم که خودمم نمیدونم کجا بود درد گرفت و رفتم پیش دکتر، برام یه مشت قرص مسکن نوشت.
سیگار بکشم؟!
ادامه مطلب
مفهوم تکانه یا Momentum، یکی از مفاهیم عمیقی است که در تمام ساختارهای هستی، از ابعاد کوچک تا بزرگ(مایکرو تا ماکرو) جریان دارد. چه در سطح مولکولی، چه در نگاهی در ابعاد کهکشانها، و حتی در سایر مباحث مانند تعاملات اجتماعی یا عاشقانه انسانها، ابعاد اقتصادی و مالی و…، ویژگی حیاتی مشترکی جریان دارد و آن ویژگی، اینرسی و تکانه (Momentum) است. و آنچه اهمیت دارد، این است که فهم عمیق شما از این قانون، گامی بسیار بزرگ در جهت استفاده بهینه از آن در جهت رشد بسیار سریع شما در زمینه مورد نظرتان خواهد بود.
اهمیت تولید Momentum یا تکانه در زندگی و نگاهی متفاوت به قانون اول نیوتون
ادامه مطلب
هنگامی که از اکثر مردم می خواهید آنچه را که برای موفق شدن می خواهند به شما بگویند، آنها می گویند که موفقیت کار سختی است. روانشناسی موفقیت اغلب به طور کامل نادیده گرفته می شود. موفقیت با شناخت روانشناسی موفقیت برای شما امکان پذیر خواهد بود. بله این درست است که کار سختی است اما کار سخت بخشی از یک معادله سخت است تا آن معادله را حل کنید ، شما باید نگرش درستی را درباره موفقیت داشته باشید وگرنه هرگز موفق نخواهید شد.
طرز فکر درست همه چیز را درمان می کند. ذهنیت شما تعیین می کند که آیا موفق هستید یا موفق نیستید. ذهنیت شما به شما می گوید که شما شکست خورده اید و شما همه چیز را از دست داده اید و یا شما در مسیر درست موفقیت هستید. وقتی به صدای ذهن خود درباره شکست و موفقیت گوش می دهید شما کدام صدا را انتخاب می کنید. این اولین قدم شما برای رسیدن به موفقیت است.
همه مون عاشق تحولیم…
اصلا اولین قدم برای رسیدن به اهداف مون متحول شدنه، تا الان با همه ی داشته هات تا اینجا تونستی خودتو بکشی و بیای؛ از این جا بیشتر توقع نداشته باش بری! پس لازم داری تغییر کنی. لازم داری ارتقاء پیدا کنی. لازم داری متحول شی.
تنها راه تحول!
متحول شدن سر و تهش رو به هم بزنی فقط از این دو راه عملیه:
باید بیشتر از چیزی که الان میدونی بدونی. باید باور کنی که خیلی چیزها هست که تو ازش خبر نداری. اون چیزی که می دونی در مقابل اون چیزی که باید بدونی هنوز هیچیه!!! خیلی اطلاعات هست که لای کتابا داره خاک میخوره و سراغش نمیریم. باید باور کنی برای بهتر شدن، باید دانش بهتر شدن رو کسب کنی. اما این که همه ش نیست.
عمل گرایی!
ادامه مطلب
من و مورچه خیلی عمیق تر از اینی که نشون میدیم با هم مراودات و تبادلات علمی و عملی داشتیم… یادش بخیر اون موقع که به فراشکافانهترین ترین شکل ممکن دست به آزمایشات شیمیایی میزدیم! یعنی یه طوری ترکیب دو به یک از شامپو و صابون گلنار و آب سنگین خونهمون میساختیم که نه تنها جامعه ی شیمی بلکه حتی جامعه ی شاخ های ترکیبی زن هم انگشت حیرت به دهن میگرفتن!
ادامه مطلب
اگه هر کسی، برای دقایقی این شهامت را پیدا کنه که جایی بشینه و زندگی خودش رو بصورت کلی نگاهی بیندازه، با کمی دقت، به وضوح خواهد دید که چیزهای تکراری در اون می بینه. رویدادهای تکراری، حس های تکراری، فکرهای تکراری، و مهمتر از همه اشتباههای تکراری.
هرکسی میتواند به وضوح ببیند که تکرار چقدر در زندگی اش پر رنگ است و به عنوان یک قانون کلی و البته دقیق، هرچه این تکرار بیشتر باشد، نشان دهنده رشد نیافته بودن بیشتر هر فرد است. در همین لحظه خیلی خوب بنگرید که آیا تکرار در زندگیتان بیشتر است یا خلاقیت و رویدادها و چیزهای جدید و غیر قابل پیش بینی ؟! آیا رویدادهای بد و خوبی که برایتان رخ میدهد شدیدا تکراری است یا جدید و نو !؟ آیا زندگیتان به شکل تهوع آوری گرفتار تکرار است !؟ پس باید چیزهایی را یاد بگیرید یا کارهایی بکنید که مدتهاست نکرده اید !(بیاموزید و به آموخته هایتان عمل کنید)
ادامه مطلب
اصلا انتظارش رو داری برات اتفاق بیفته، اصلا فکر می کنی لایقش هستی یا نه، اصلا انتظار داری عملکردت نتیجه بخش باشه و تو رو به رویاهات برسونه !؟! اکثر ما آدما انتظارمون از خودمون کمه، خودمون رو شایسته تمام کردن و رسیدن نمیدونیم.
تخریب درونی !
با یه کوله بار حرفِ درشت (به خودش) اومد سمتم
ادامه مطلبتعریف قبیله از نگاه ست گادین
ست گادین در همان اوایل کتاب، تعریفی از قبیله را ارائه میدهد:
قبیله گروهی از افراد مرتبط با یکدیگر، مرتبط به رهبر، و مرتبط به یک ایده است. میلیونها سال است که انسانها بخشی از این قبیله یا آن قبیله بودهاند. هر گروه تنها به دو چیز نیاز دارد تا یک قبیله محسوب شود: علاقهی مشترک و راهی برای برقراری ارتباط.
او در جای دیگری در همان اوایل کتاب توضیح میدهد که:
ما انسانها ناگزیر از این هستیم که به چیزی تعلق داشته باشیم. تعلق داشتن به یک قبیله، یکی از قدرتمندترین مکانیزمهای بقای ماست. اینکه به گروهی از افکار همفکر کمک کنیم و از آنها یاری بگیریم. ما به سمت رهبران و ایدههایشان جذب میشویم؛ و نمیتوانیم در برابر کششِ تعلق و نیز هیجان چیزهای تازه مقاومت کنیم.
ادامه مطلب
اگه کاری که داری میکنی سخت نیست، پس احتمالاً ارزش کافی ایجاد نمیکنی چون احتمالاً به اندازهی کافی خودت رو در معرض ریسک و ترس قرار ندادی. اگه شغلی داری که یکی بهت میگه دقیقاً باید چیکار کنی، میتونن یه نفر رو پیدا کنن که همون کار رو ارزونتر براشون انجام بده.
ادامه مطلب
فنجان پر !
اساسا یک توهمی که خیلی دچارش هستم و هستیم توهم پیچیدهایست از جنس دانستن! یکی دو تا کتاب میخوانیم و یکی دوتا دیگر دوره آموزشی میگذرانیم و خلاصه کمی خاک کتاب و تخته میخوریم فکر میکنیم کسی شده ایم برای خودمان! از فردا دو تا هندوانه ی پدر و مادر دار میاندازیم زیر بغلمان و انگار چند سال با کتاب دمبل زده ایم و بر و بازویی باد کرده ایم!
هر کس به ما میرسد، بهتر است اظهار فضلی نکند چون اظهار فضل دان او را آن چنان نوازش میکنیم که بفهمد آنکه می داند کیست و آنکه نمی داند که! خلاصه هر چه می خوانیم بادمان بیشتر می شود این که «منم برا خودم کسی هستم» درونمان بیشترتر هم می شود این که چیزی نیست. حالا درد این جاست که اگر به باسوادتر از خودمان، یا بی سوادتری که یک نکته ی ناب در قوطیِ عطاریاش دارد میرسیم، مگر حرف حالیمان میشود؟ انگار یک پنبه در این گوشمان فرو کرده ایم (همان که در است) و راه آن یکی گوشمان (همان که دروازه است) کلا بسته است.
حرف حق را نمی پذیریم، چون فکر میکنیم (یا بهتر بگویم: توهم زده ایم) که بلدیم!
ادامه مطلب
و اما بعد، در مراسم شبانگاهی.
به رسم هر شب، ساعت دو و سه نصف شب میرویم به آغوش رختخوابمان. فکر نکنی میرویم که بخوابیم ها! خوابیدن که به همین سادگی ها نیست! مراسماتی دارد برای خودش… مثلا دراز میکشیم، بعد با خودمان کمی کلنجار میرویم که در بالانس بین درجه ی هوای اتاق و تعداد لباس های پوشیده بر تن مان، آیا جای پتو روی تن و بدن ما خالی هست؟ اگر بدن مان گزگز کرد، یعنی پتو را بزن روی خودت وگرنه نه! بعد از مراسم تثبیت مکان پتو، تازه میرسیم به این جا که دستمان زیر پتو باشد یا روی آن؟ خدا نیامرزد آنکه این شبهه را در ذهن مریض مان می اندازد…
ذهن مریض!
ادامه مطلب
بسیاریها میخواهند بدانند که آیا در زندگی باید حقیقت را گفت یا باید با دروغ زندگی و روابط خود را پیش ببرند. اگر فعلا عده ای که با دروغ رابطه خوبی دارند را کنار بگذاریم، افراد زیادی هستند که در گوشه ذهن خود به راستگویی و صداقت ارزش قائلند اما حتی این عده نیز در مسیر زندگی، رویدادهایی برایشان رخ میدهد یا کارهایی میکنند که واقعا نمیدانند آیا کماکان در این موارد نیز باید راستگویی را انتخاب کنند یا اینکه سراغ دروغ بروند و علی الحساب کار خود را راه بندازند. و دقیقا به همین علت است که این مقاله کمک بزرگی به شما میکند
ادامه مطلبتقدیم به پارسای عزیز
دانش آموز سخت کوش و پرتلاشی که بسکتبال، هدف قهرمانی او است.
او را اعجوبه ای جوان در دنیای بسکتبال میدانند؛
فقط کافیست بدانید در آخرین بازی اش توانست 60 امتیاز فقط خودش بدست آورد !
او را یکی از پرافتخارترین و چهره های فراموش نشدنی Lakers میدانند… کسی که توانست در طول 20 سال بازی بسکتبالش بیش از 30000 امتیاز کسب کند.
اما شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید این اسطوره دنیای ورزش، در دنیای موفقیت های شخصی و طرزفکر صحیح موفقیت آمیز هم یک اسطوره است. کوبی، در سن 17 سالگی نامه ای جالب به خودش نوشت؛
او در این نامه هرآنچه قرار بود برایش اتفاق بیافتد را ذکر کرده و … خودتان بخوانید :
تقدیم به ۱۷ ساله خودم،
وقتی رویای تیم لیکرز (Lakers) ات فردا تحقق یافت، تو باید یادبگیری چطور بر روی آینده خانواده و نزدیکانت سرمایه گذاری کنی به نظر ساده میرسد و شاید فکر کنی خیلی پیش پا افتاده است اما بهتره کمی وقت بر رویش صرف کنی…
من گفتم سرمایه گذاری.
من نگفتم، صرف وقت.
اجازه بده برایت توضیح بدهم؛
ادامه مطلب
9 ماه از سال گذشت، تا حالا نشستی با خودت چرتکه بندازی و ببینی، دستاوردت توی این 9 ماهی که گذشت چی بوده یا مثل اکثر غریب به اتفاق آدم ها دچار روزمرگی شدی و فقط روز رو شب می کنی بدون هدف یا دستاوردی، همه ما میدونیم راضی بودن از زندگی نقش به سزایی در میزان رشد شخصیمون دارده. میزان راضی بودن از زندگی را میتوان از صحبتهای معمول هر فرد متوجه شد؛ برای مثال افراد ناراضی معمولاً از این ناله و شکایت دارند که چرا فلان کس در فلان زمان فلان کار را برایم نکرد؟ شاید این گره سالهاست که در ذهنشان وجود دارد اما به آن بیتوجه هستند بااینوجود همین مسئله میتواند یکی از بزرگترین موانع موفقیت فرد تا به امروز باشد.
شاید خودش هم نداند که چرا رشدی، پیشرفتی، دستاوردی ندارد؟! اما من میدانم… کوچکترین مانع در ذهن، میتواند تمام راههای موفقیت را مسدود کند و چه چیزی بدتر از اینکه بخواهیم همهچیز و همهکس را مسبب ناکامیها و شکستهایمان بدانیم جز خودمان؟!
ادامه مطلب
دنیای مجازی شده مثل توپ فوتبالی که هر کسی میرسد لگدی به آن میزند و نقد و نظری راجع به آن دارد!
این نوشته هم لگدیست به این توپ بیصاحب… اصلا کاری ندارم که فضای مجازی خوب است یا بد ولی یکی از آپشنهایی که به ما داده، خودبیرونریزی است. خیلی پیچیدهاش نکنم؛ خودبیرونریزی یک جور دروغگویی مدرن است. یعنی آنچه که در فضای واقعی نمیتوانیم باشیم، در فضای مجازی میباشیم فضای مجازی به ما این امکان را داده که شخصیتهای دروغینی باشیم که شاید گوشه ای از شخصیت زخم خوردهی ما دوست داشته تجربه اش کند هیچ چنگیزی در دنیای واقعی نمیتواند فرنگیس باشد و از چپ و راست توی سرش نزنند که: «مرتیکه جلف! خجالت نمیکشه با یه من سیبیل ادا در میاره!» ولی هر چنگیزی در فضای مجازی میتواند فرنگیس بودن را تجربه کند تازه کلی هم دل و قلوه رد و بدل میکنند و آخرش هم می فهمند دو تا چنگیز با یک خودبیرونریزی، خودشان را قایم کرده بودند پشت این نقاب! اصلا نمیخواهم به قرارازدواجهای دو چنگیز و دو فرنگیس در این وسط فکر کنم!
به یک بی هویتی عجیب و غریب دچار شدهایم…
ادامه مطلب
ذهن آگاهی دیگر واژهای نیست که بتوانید آن را نادیده بگیرید، در حقیقت، شرکتهایی مانند گوگل و نایک با آن بهعنوان دستور مخفی خود برای یک نیروی کار موفق رفتار میکنند. اگر شما یک کارآفرین در حال تعامل با یک تیم ناراضی یا مدیر منابع انسانی تازه ترفیع دادهشده با هدف تقویت انگیزه تیم هستید، آنگاه ذهن آگاهی راهی است که باید انجام دهید و این فقط یک مراقبه نیست.
آیا ذهن آگاهی برای تیم من است؟
اینکه ذهن آگاهی برای شما وجود دارد یا خیر، میتواند با درک اینکه چه چیزی است و چگونه به نفع سازمان شما و از همه مهمتر تیم شما است، مشخص شود. مطابق تعریف بنیاد انجمن Mindful:
ادامه مطلب
«انگیزه، راز بقاء یک تیم است»
برای راهاندازی یک ایده جهانی جدید تلاش میکنید؟
اگر این گونه است، یک تیم چیزی است که شما به آن نیاز دارید.
تبدیل یک استارتآپ به یک کسبوکار موفق تنها با سختکوشی، عزم و یک تیم محقق میشود.
در اینجا چند تکنیک رهبری را به شما میگویم که با استفاده از آنها میتوانید یک تیم توانمند و خستگیناپذیر بسازید.
۱- از سیستم) «swim buddy» جوخه های نیروی دریایی امریکا) استفاده کنید.
ادامه مطلب
داشتم نفس نفس میزدم از دویدن برای رسیدن به اتوبوس یک احساسی از یک جایی نزدیک به سمت راست مغزم داشت میگفت یکی دارد نگاهت میکند! خیلی واضح بخوام منظورش رو بگم، میشد این: «زشته! آدم که برای رسیدن به اتوبوس نمی دوه» به نظر خیلی ها این طرف از مغزم داشت راست می گفت اما طرف دیگر مغز قضیه رنگ و لعاب دیگری داشت برای خودش یک محاسبه ی دو دو تا چهارتایی در جریان بود از یک طرف زمان انتظار تا رسیدن اتوبوس بعد را محاسبه میکرد و میبرد تو قالب مدیریت زمان و میدید که جور در نمیاد! از آن طرف نیم نگاهی به بنزین ۳ هزارتومانی داشت و این یکی اصلا جور در نمی آمد… از طرف دیگر به صفحات باقی مانده از کتابی که با خودش (که همان خودم هستم( نگاهی می انداخت و میگفت، قرار قرار است و مرد زیر قولش نمی زند! خلاصه نبردی بود در حد جنگ های ناپلئونی بین جناح چپ و راست مغزم هر چند آخر کار منطقم برا احساسم بدجوری چربید اما جرقه شد برای نوشتن چند خط در این مورد
راستی چرا ما این جوری هستیم؟
ادامه مطلب
آنکس نامی جاودان یافت، که در زمان خود سنگ تمام گذاشت
از جمله افراد معدودی که این جمله برازنده اوست، واقعا این استاد بزرگ است، جیم ران معلمی است که هم در زمان زیستن و هم پس از خود ردپایی پررنگ برای علاقه مندان به حوزه های رشد و تربیت انسانی به جا گذاشت، فراوان از ایشان آموختن، یاد و نامش گرامی باد. در ادامه به مطلبی زیبا از ایشان در خصوص آرزو کردن پرداختم.
برای خیلی از افراد جاه طلبی یک راز هست، دیکشنری میگه جاه طلبی یعنی یک خواسته مشتاقانه برای یک هدف، قدرت و یا شهرت هست.
اما این واقعا چه معنی داره ؟
بیاید با کلمه مشتاقانه شروع کنیم ،اشتیاق به تنهایی یک نوع هیجان هستش ،بچه ها برای مهمونی تولدشون مشتاق هستند اونها انتظار دارند مرکز توجه باشند و کلی هدیه بگیرند و خوراکی بخورند به نظرم بزرگسال ها هم برای تولد ها مشتاق هستند مگر اینکه از این خجالت بکشند که تعداد شمع های روی کیک از تعداد دستاورد هاشون بیشتر باشه ،ما میتونیم برای دیدن یک مسابقه فوتبال مشتاق باشیم یا برای دیدن بچه مون در یک فستیوال رقص مشتاق باشیم
مشتاق برای دیدن یک دوست قدیمی مشتاق خریدن یک ماشین جدید، اشتیاق جالب به نظر میاد تا حالا دیدید که کسی بگه برای یک زندگی بهتر مشتاق هستم ؟ یا مشتاق برای داشتن خانواده ای بهتر ؟ مشتاق برای به دست آوردن پول زیاد ؟
احتمالا نه
ادامه مطلب
روزی مردی تصمیم گرفت زندگی اش را ساده تر کند. او در اولین اقدام به سراغ لوازم منزلش رفت. او به شدت تحت تأثیر مصرف گرایی بود و برای پر کردن خانه ی بزرگ سه خوابه اش، تلاش های زیادی انجام داده بود. حالا وقتش رسیده که زندگی اش را از اموالش پس بگیرد. رایان در یک بعد از ظهر، تمام وسایل خانه اش را داخل کارتن هایی بسته بندی کرد (انگار که می خواهد اثاث کشی کند) و اسم این فرآیند را برای هیجانی تر شدنش، «جشن بسته بندی» گذاشت.
یک زندگی جدید
ادامه مطلبمدیریتزمان دردیست تو مایههای آنفولانزا که هر روز یک مدلیاش رسم میشود در دنیا. یک روز از خوک به جان ما میافتد، یک روز از مرغ و یک روز از گاو و الانم از نوع خفاشش. خلاصه حیوانات به نوبت سر صف مباشرت و معاشرت و معاونت با حضرت آنفولانزا ایستادهاند، که یک جور نا جوری جان چند انسان را بستانند.
آنفولانزا را چه به مدیریت زمان؟
ادامه مطلب
یک سوال چند گزینه ای مدتی ست بدجوری با ذهنم کلنجار می رود. البته شاید هم ذهن من دست به یقه ی این سوال شده و با اون کلنجار می رود. خلاصه این که یک زد و خوردی بین من و این سوال هست که نگو! به نظر شما آموزشگاه ها و دانشگاه ها بیشتر سود میبرند از درس خواندن و مدرک ستاندن ما یا دانشجوی بخت برگشته ای که با هزار امید و آرزو قدم گذاشته به یک دبیرستان مختلط (تنها جذابیت دانشگاه برای خیلی ها!)؟ اگر بخواهیم فتیله ی روشن فکری مان را کمی بالا بکشیم و بادی به قبقب تعصب مان بیندازیم، با ابروهای درهم تنیده و لب و لوچه های آویزان و خشمی از کنج قلب مان داد و هوار راه می اندازیم که: «چه می گویی؟؟! بس کنید این دانشگاه ستیزی را! رها کنید این علم گریزی را»
ولی اگر بخواهیم کلاه مان را این وسط قاضی کنیم و کمی عینک انصاف و واقع بینی بندازیم روی دماغ مبارک مان، میبینیم که: «خدا نیامرزد آن کسی که بند دلمان را گره زد به این باور که اگر مدرک نداشته باشی و دانشگاه نرفته باشی، کلاهت پس معرکه است»
ادامه مطلب
هر انسانی در مسیر زندگیش با کلی بحران مواجه خواهد شد. در مسیر زندگی شخصی، کاری، دوستانه، عاطفی و… این بحران ها باید از پیش روی ما برداشته بشن وگرنه با خطر بقاء مواجه میشیم. این بحران ها تمرکز ما رو از هدف اصلی مون به هم میزنن و به سمت خودش منحرف میکنه. و چه بسا از همه مهم تر اینه که: «وقتی جنگ بشه، فرق مرد و نامرد معلوم میشه» پس این بحران ها فرصت هایی برای ساختن پیکره ی قدرتمند و محکم شما هستن.
چالش – واکنش
بین سال های ۱۹۴۳ تا ۱۹۶۱ تاریخ دانی به نام آرنولد توینبی دوازده جلد کتاب به نام مطالعه ای در تاریخ رو نوشت و بیست و شش تمدن رو طی ۳۰۰۰ سال بررسی کرد توینبی بعد از دیدن این همه فراز و فرود تو زندگی امپراطورهای بزرگ و کوچیک تاریخ تئوری «چالش – واکنش» رو ارائه کرد.
ادامه مطلب
تازگی و طراوت را همه دوست دارند. بهار، روشن ترین جلوة طراوت و شکوفایی و نو شدن است. سال که نو می شود، طبیعت، چهرة جدیدی به خود می گیرد و همه چیز متحوّل می شود؛ پس ما هم نو شویم و تحوّلی در حال و اخلاق پیدا کنیم. ما آن گونه که وسایل کهنه و فرسوده و تقویم های قدیمی و لباس های نامناسب را کنار می گذاریم و عوض می کنیم، اخلاق ناپسند و رذایل و صفات بد و کینه ها و بددلی ها و حسادت ها را هم از خودمان دور کنیم و کمتر از طبیعت نباشیم. وقتی زمین و زمان و سال و حال، «نو» و درختان شاداب می شوند، چرا ما نو نشویم و «تحول حال» نیابیم؟
«بهار دلها» همین است.
هرگز مباد که بهار آید و برود و ما همچنان در خزان و برگ ریزان باشیم!
ادامه مطلب
درباره این سایت